رنگ و وارنگه اینجا

ناخنک بزن. وبلاگم خوشمزه است

رنگ و وارنگه اینجا

ناخنک بزن. وبلاگم خوشمزه است

حافظ در صف اتوبوس

نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس

دیدم به خواب حافظ توى صف اتوبوس

گفتم : سلام حافظ گفتا علیک جانم

گفتم کجا روى تو گفتا خودم ندانم

گفتم بگیر فالى گفتا نمانده حالى

گفتم : چگونه اى ؟ گفت در بند بى خیالى

گفتم که تازه تازه شعروغزل چه داری؟

گفتا که مى سرایم شعر سپید بارى

گفتم زدولت عشق،گفتا که کودتا شد

گفتم رقیب گفتا ، او نیز کله پا شد

گفتم کجاست لیلی؟مشغول دلربایی؟

گفتا شده ستاره در فیلم سینمایى

گفتم،بگو ز خالش ، آن خال آتش افروز

گفتا عمل نموده ، دیروز یا پریروز

گفتم بگو ز مویش،گفتا که مِش نموده

گفتم بگو ز یارش ، گفتا ولش نموده

گفتم چرا،چگونه؟عاقل شدست مجنون

گفتا شدید گشته معتاد گرد و افیون

گفتم کجاست جمشید؟جام جهان نمایش

گفتا : خرید قسطى تلوزیون به جایش

گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره؟

گفتا : شدست منشى در دفتر اداره

گفتم بگو ز اهد آن رهنماى منزل

گفتا که دست خود را بر دار از سر دل

گفتم ز ساربان گو با کاروان غم ها

گفتا آژانس دارد با تور دور دنیا

گفتم بگو ز محمل یا از کجاوه یا دى

گفتا پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادى

گفتم که قاصدک کوآن باد صبح شرقى

گفتا که جاى خود را داده به فاکس برقى

گفتم بیا ز هد هد جوییم راه چاره

گفتابه جاى هد هد،دیش است وماهواره

گفتم سلام ما را باد صبا کجا برد ؟

گفتا به پست داده آورد یا نیاورد‌؟

گفتم بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى

گفتا که ادکلن شد در شیشه هاى رنگى

گفتم سراغ دارى میخانه اى حسابى

گفت آنچه بود از دم ، گشته چلوکبابى

گفتم : بیا دوتایى لب تر کنیم پنهان

گفتا نمى هراسى از چوب پاسبانان

گفتم بلند بوده موى تو آن زمان ها

گفتا به حبس بودم از ته زدند آن ها

گفتم شما و زندان حافظ ما رو گرفتی؟

گفتا ندیده بودم هالو به این خرفتى

تغذیه در ماه رمضان

متاسفانه بعضی به دلیل اینکه هنگام سحر احساس گرسنگی نمی کنند، سحری را جدی نمی گیرند و این مساله می تواند از نظر جسمی مشکلات غیر قابل جبرانی را به وجود آورد. در سحر ماه مبارک رمضان باید غذای کاملی مصرف شود و در واقع وعده نهار باید در ماه مبارک رمضان برای سحر در نظر گرفته شود. آمری نیا غذاهای کم چربی، انواع و اقسام سبزی ها ومیوه ها را برای وعده سحری توصیه کرد. وی در مورد افطاری گفت: به دلیل اینکه در طول روز دستگاه گوارشی فعالیتش کم می شود، در هنگام افطار غذای سبکی مثل نان و پنیر و خرما تناول شود و یکی، دو ساعت بعد افطاری مفصل تری خورده شود. وی اظهار داشت: روزه در ماه مبارک رمضان علاوه بر اینکه عبادت محسوب می شود به کاهش وزن و کاهش بسیاری از بیماری ها کمک می کند
درحالت عادی،بیشترین فاصله ی بین دو وعده ی غدائی 8 تا 10 ساعت است،اما در ماه رمضان این مدت به بیش از 12 ساعت افزایش می یابد.به همین دلیل و با توجه به نیاز بدن به انواع مواد غذائی،باید به برنامه ی غذائی سحر و افطار روزه دار توجه ویژه ای صورت گیرد.
وی افزود:عده ای معتقدند نخوردن سحری برای گروهی از روزه داران مشکل ساز نیست و می توان بدون خوردن سحری به راحتی روزه نگه داشت،اما مسئله ی مهم این است که معیار عدم تاثیرگذاری خوردن بر روی افراد چیست؟ در حقیقت شاید نخوردن سحری بر گرسنگی فرد تاثیرگذار نباشد،ولی نقش آن بر خلق و خوی افراد انکار ناپذیر است.بر همین اساس خوردن سحری از اجزای مهم روزه داری می باشد.
وعده ی غذائی سحری هم باید بتواند انرژی روزانه ی روزه دار را تامین نماید و هم از افت قند خون که تاثیر مستقیم بر ضعف و بی حوصلگی و حتی پرخاشگری و عصبانیت فرد در طول روز دارد،جلوگیری کند.از اینرو وعده ی غذائی سحر باید بسیار مفصلتر از افطار نیز باشد.همچنین وجود فیبر زیاد در غذای سحر از تشنگی فرد در طول روز جلوگیری می نماید.
بگفته ی وی سبزیجات،میوه،غلات سبوس گیری نشده حاوی مقادیر زیادی فیبر می باشند.
این مشاور تغذیه،با بیان این مطلب که نوشیدن مقادیر زیادی آب در سحر،اثرات منفی بر روی فعالیت آنزیمهای گوارشی بدن خواهد گذاشت،تصریح نمود:این اثر منفی باعث عدم جذب غذا به طور کامل می شود و در نتیجه نوشیدن یک لیوان آب قبل و بعد از سحری کافی است.
با توجه به اینکه در هنگام افطار بدن در حالت سکون و آرامش قرار می گیرد و در طول روز نیز هیچ مواد غذائی به آن نمی رسد،بهتر است در ابتدا با یک یا دو خرما و یک استکان چای افطار کرد و بعد از آن با ایجاد یک وقفه مجدداً بر سر سفره ی افطار آمده و از سایر غذاها تناول گردد.البته بهتر این است یک تا دو ساعت پس از افطار به بدن فرصت استراحت داد و سپس از میان وعده ای معمولی استفاده شود.با اینحال توصیه می شود وعده ی غذائی افطار و شام از یکدیگر مجزا باشند و شام با یک فاصله ی زمانی 2 ساعته بعد از افطار صرف گردد.

بدون شرح!....

دست شما درد نکنه

چرا زحمت کشیدین

چرا ویلا ندادین

کنار دریا ندادین... 

 بابا خوب شما که دارین مینویسین لا اقل ۱کم بیشتر بنویسین. گفتم خلاصه و کوتاه. ولی دیگه نه تا این حد!!!!!!!! ۱کم بیشتر بنویسین که آدم ۱چیزی دستگیرش بشه یه نتیجه ای بگیره... وگرنه داستان همه همینه دیگه.

ولی بازم دستتون درد نکنه.

پسرانه ۳

داستان من هم معلومه دیگه ! خیانت یه دهه شصتی به یه مرد!
خیانتی که هیچ وقت قابل بخشش نیست . ولی من بخشیدم.

پسرانه ۲

عزیز من اولا یکی رو خیلی خیلی دوست داشتم...
یعنی یه روز همدیگرو نمیدیدیم خیلی خیلی ناراحت میشدیم....
ولی یه روزی بهش خواستگار اومد..
ولی دختره اصلا به اون خواستگاره علاقه نداشت...
ولی مامان و باباش به زور دادنش...
الان حدود دو ساله من اصلا با هیچ دختری اشنا نشدم یعنی از هر دختری ناامید شدم...
خوب عزیز ببخشید که سرتو درد آوردم...
این بود قصه عاشقی من...

آرزوهایی که حرام شدند !!!

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکرد به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده  

کنم .لستر هم با زرنگی آرزو کرد دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد.بعد با هر کدام از این 

 سه آرزو سه آرزوی دیگر آرزو کرد.آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی بعد با هر  

کدام از این دوازده آرزو سه آرزوی دیگر خواست .که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا  

۵۲ یا...به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد برای خواستن یه آرزوی دیگر.تا وقتی که  

تعداد آرزوهایش رسید به...۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو .بعد آرزو هایش 

 را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن.جست و خیز کردن و آواز  

خواندن و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر .بیشتر و بیشتر .در حالی که دیگران  

میخندیدند و گریه میکردند .عشق می ورزیدند و محبت میکردند.لستر وسط آرزوهایش 

 نشست.آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا و نشست به شمردنشان تا .......  

پیر شد و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود و آرزوهایش دور و برش  

تلنبار شده بودند.آرزوهایش را شمردند.حتی یکی از آنها هم گم نشده بود. همشان نو 

 بودند و برق میزدند. بفرمائید چند تا بردارید .به یاد لستر هم باشید که در دنیای سیب ها  

و بوسه ها و کفش ها همه ی آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!

 

 

 

منبع :  www.sahel401.persianblog.ir

دسر ماست و خرما

 
مواد لازم برای 4 تا 6 نفر:ماست= 150 گرم
خرما= 100 گرم
خامه= 120 گرم
پودر ژلاتین =1 قاشق‏ غذاخوری
آب= یک دوم لیوان
خلال پسته و گردوی خرد شده =1 قاشق غذاخوری
طرز تهیه:
هسته ی خرما رو جدا کنید و با ماست و خامه ترکیب نموده، داخل مخلوط کن بریزید، تا زمانی که یک ‏دست بشه(اگر از ماست چکیده استفاده کردید، 2 قاشق شیر هم به مواد اضافه کنید).

پودر ژلاتین رو با آب ترکیب کنید و روی بخار کتری قرار بدید، وقتی که پودر کاملا حل شد و حالت شیشه ‏ای پیدا کرد، اون رو به مخلوط ماست اضافه کنید.

مقداری گردوی خرد شده  داخل دسر ریخته و اون رو در ظرف دلخواه تون بریزید و داخل یخچال به مدت 3 ساعت قرار دهید تا دسر بسته بشه.

بعد اون رو با مقداری آب گرم از قالب جدا کنید. روی اون رو با خلال پسته و گردو تزئین کنید.  
 
 
برای این ماه مناسبه. امتحان کنین.

آش شله قلمکار

 

مواد لازم:

 گوشت بدون استخوان     نیم کیلو

 سبزی شامل جعفری، گشنیز، اسفناج، تره و کمی شوید 

 نخود و لوبیا چیتی     از هر کدام یک فنجان 

 برنج                       یک فنجان 

 پیاز متوسط              ۴عدد 

  روغن                     نصف فنجان 

 نعناع داغ- نمک- فلفل   به قدر لازم 

 

طرز تهییه: 

بعد از پخته شدن گوشت آن را با گوشتکوب خوب بکوبید تا له شود و مجدداً آن را به آش که حبوبات ، نمک و فلفل، برنج و سبزی خرد شده را هم قبلا به آن اضافه کرده اید تا بپزد ، بیفزایید و مرتب بهم بزنید تا آش ته نگیرد و جا بیفتد . پس از آماده شدن آش، آن را در ظرف بزرگی کشیده و روی آن را با نعناع داغ و پیاز داغ تزئین کنید.  

 

عاشق این آشم

 

رنگ و وارنگه اینجا

بازم سلام. 

میخواستم تا ۱مدت به طور حرفه ای فقط به بحث عشق هایی که بچه های متولد ۶۰ به بالا تجربه کردن بپردازم. اما به چند دلیل منصرف شدم. 

اول اینکه اکثرا از نوشتن داستانشون یا بخاطر بی حوصلگی و یا ترس و یا به هر دلیل دیگه ای تفره میرفتن.  

دوم اینکه دوست ندارم وبلاگم مخاطب خاص داشته باشه و میخوام واسه هر قشری جالب باشه. 

سوم اینکه بعضی از دوستان طرفداره موضوع های دیگه ای از این وبلاگ هستن و من هم نمیخوام به خواسته های اونا بی توجه باشم. 

 این داستان همچنان ادامه داره. و هر کسی که همکاری کنه ازش ممنون میشم.اما در کنارش به موضوع های قبلی وبلاگ هم میپردازم. هر چی باشه قرار نیست اینجا ۱رنگ باشه. قراره رنگ و وارنگ باشه.

دخترانه

۱۵سالم بود. اما وقتی نگاهم میکردی انگار ۱۷-۱۸ ساله بودم. تازه داشت صورتم شکل میگرفت و از بلوغ خارج میشدم. تا قبل اون وقتی بچه بودم توی عالم بچگی زیاد میشد که همبازیهای پسر بهم بگن دوست دخترم میشی؟ با اینکه بچه بودیم اما نمیدونم این چیزا رو کی بهشون یاد داده بود. تا وقتی از زبون پسری این حرف بیرون نمیومد باهاش خوب بودم. اما وقتی این پیشنهاد رو میشنیدم نمیدونم به خاطر غرور بود یا ترس یا چیز دیگه. اما دیگه گرگم به هوا و قایم باشک رو با اون پسر تعطیل میکردم. اما از وقتی وارد راهنمایی شده بودم و به خاطر بلوغ قیافم زشت شده بود دیگه از این چیزا خبری نبود. شایدم به خاطر این بود که دیگه با پسرا همبازی نبودم. آخه مامان میگفت باید بزرگ بشم.دیگه عروسک بازی نکنم. دیگه باید مانتوبپوشم و خانومی کنم. به همین سادگی کودکی ام ازم گرفته شد. بین کودکی و نوجوونی ۱مرز بود به نام مانتو... 

وقتی داشتم وارد دبیرستان میشدم ۱کی از دوستام  اومد سراغم. ۱انگشتر بهم داد و گفت: این ۱ یادگاری از طرف منه. ذوق زده شدم. فوری انداختم توی دستم و ازش تشکر کردم. همون موقع با هم رفتیم بیرون. ۱نگاه سنگینی رو  پشت سرم تمام مدت احساس میکردم. اما چیزی نمیگفتم. ۱بار برگشتم پشتمو نگاه کردم دیدم ۱نفر داره بهم میخنده. بهش اخم کردمو روم رو برگردوندم...

ادامه مطلب ...