رنگ و وارنگه اینجا

ناخنک بزن. وبلاگم خوشمزه است

رنگ و وارنگه اینجا

ناخنک بزن. وبلاگم خوشمزه است

نگاه کن

مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که

مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.

به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و

هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با

لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با

لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.

کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند

و از پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار می‌کرد، متعجب شده بودند.

ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند.

زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند.

باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.

او با لذت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن

باران می‌بارد،‌ آب روی من چکید.

زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: ‌چرا شما برای مداوای

پسرتان پزشک مراجعه نمی‌کنید؟

مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می‌گردیم.

امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می‌تواند ببیند !!!

نقطه ضعف

کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگیاز بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد…
پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد!
استاد پذیرفت و به پدر  کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند.
در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد.


بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.
استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.
سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!
سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود.
وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید.
استاد گفت: “دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی!
یاد بگیر که در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنی


بعد و قبل از غذا (توصیه میکنم حتما بخونید)


هضم و جذب مواد غذایی به طور خودکار توسط دستگاه گوارش انجام می شود.و هر کدام مراحل خود را دارد.ابتدا قندهای ساده و سپس قندهای مرکب و سپس پروتئین ها و از همه دیر تر چربی ها هضم میشوتد.
- برای سرخ کردن غذا معمولا از روغن زیاد استفاده می شود که عوارض ناگواری دارد.
به هنگام سرخ کردن، درجه حرارت غذا بالاتر از حرارت جوش می رسد و در چنین درجاتی بعضی مواد مغذی موجود در غذا به مقدار زیادی کاهش می یابند؛ لذا سعی کنید حتی الامکان از سرخ کردن غذا خودداری کنید و در صورت تمایل زیاد به مصرف مواد سرخ کرده، به تفت دادن مختصر موادغذایی با روغن خیلی کم بسنده کنید. روغنی که برای تفت دادن استفاده می شود، باید از نوع روغن های مایع مخصوص سرخ کردن باشد.

درجات حرارت بالا، اثرات نامطلوبی بر هضم موادغذایی برجای می گذارد و هضم مواد خوراکی را مشکل تر می کند. بنابراین غذاهای سرخ شده هضم مشکل تری نسبت به سایر غذاهای پخته دارند و هر چه مدت زمان سرخ کردن طولانی تر باشد، اثرات نامطلوب آن روی هضم غذا بیشتر خواهد بود. همچنین مصرف روغن زیاد اثرات نامناسب و خطرناکی بر سلامت انسان دارد.
- یکی از عادات غلطی که امروزه به علت ماشینی شدن زندگی و صنعتی شدن بسیاری از کشورها، در بین جوامع مختلف رایج است، تند غذاخوردن و خوب نجویدن غذاست.
در زندگی ماشینی امروزی، به خصوص در شهرهای بزرگ و پرجمعیت، به علت اشتغال و گرفتاری زیاد، افراد زمان کافی به صرف غذا اختصاص نمی دهند و معمولاً غذای خود را با شتاب و عجله و در فرصتی محدود مصرف می کنند. این امر موجب می شود که آنان نتوانند غذا را با آرامش و به طور کامل بجوند و میل کنند و این مسئله چنانچه ادامه یابد، منجر به عادت تند غذاخوردن و خوب نجویدن غذا می شود. شتاب زدگی به هنگام صرف غذا و خوب نجویدن آن، اشکالاتی برای سلامت انسان در بردارد.
قبل از شرح اشکالات فوق، بهتر است به نقش جویدن در هضم و جذب موادغذایی اشاره ای داشته باشیم....

ادامه مطلب ...

دلخوری از شما

ای بابا. این همه اومدین اینجا. منت به سر من حقیر گذاشتین. سرتون رو با مطالب آب دو خیاریم درد آوردم.... همه به کنار. از لطف همتون و توجه تون ممنونم. اما راجع به دل نوشته ی خیانت و نجابت هیچکس جوابمو ندادهاااااااا. یادتون باشه... بازم ما خاک زیر پاتونیم. ۱ نیگا به اون پایین پایینا بندازین.

معماری

. . . اینکه معماری در لحظه‎ای از خلاقیت بوجود می‎آید، یک حقیقت انکارناپذیر است، زمانی که ذهن درگیر چگونگی تضمین استحکام یک ساختمان و نیز تأمین خواسته‎هایی برای آسایش و راحتی است، برای رسیدن به هدفی متعالی‎تر‎ از تأمین نیازهای صرفاً کارکردی برانگیخته می‎شود و آماده می‎گردد تا توانایی‎های شاعرانه‎ای را به معرض نمایش گذارد که ما را برمی‎انگیزانند و به ما لذت و سرور می‎بخشند. 

 

                                 لوکوربوزیه (Le Corbusier)

دعای پاک

یک روز زنی با لباسهای کهنه و مندرس و نگاهی مغموم. وارد

خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست تا

کمی خواربار به او بدهد. به نرمی گفت که شوهرش بیمار است و

نمی تواند کار کند و ................


شش بچه شان بی غذا مانده اند.

صاحب مغازه با بی اعتنائی نیم نگاهی انداخت و محلش نگذاشت و


با حالت بدی سعی کرد او را بیرون کند.


زن نیازمند درحالی که اصرار میکرد گفت:


آقا ... شما را به خدا قسم میدهم به محض اینکه بتوانم پولتان را

می آورم


صاحب مغازه گفت که نسیه نمی دهد


مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را


می شنید به مغازه دار گفت: ببین این خانم چه میخواهد ... خرید این

خانم با من.


خوارو بار فروش گفت : لازم نیست ... خودم می دهم ... لیست

خریدت کو


زن گفت : اینجاست ...

صاحب مغازه گفت : لیست ات را بگذار روی ترازو ... به اندازه وزنش

هرچه خواستی ببر...!


زن با خجالت یک لحظه مکث کرد از کیفش تکه کاغذی درآورد و


چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت ...


همه با تعجب دیدند که کفه ترازو پائین رفت ...

خواربار فروش باورش نمی شد ...

مشتری از سر رضایت خندید ...


مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه دیگر ترازو

کرد ... کفه ترازو برابر نشد ... آن قدر چیز گذاشت تا بالاخره کفه ها

برابر شدند ...

در این وقت خواربار فروش با تعجب و دلخوری تکه کاغذ را برداشت
ببیند روی آن چه نوشته است ..
کاغذ لیست خرید نبود ... دعای زن بود که نوشته بود :


" ای خدای عزیزم ... تو از نیاز من باخبری ... خودت آن را برآورده کن "

فقط اوست که می‌داند وزن دعای پاک و خالص چقدر است .

دعا بهترین هدیه رایگانی است که می‌توان به هر کسی داد و پاداش

بسیار برد

مجادله بین شعرا!

حافظ :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

صائب تبریزی:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هرآنکس چیز می بخشد، ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

شهریار:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هرآنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

فاطمه دریایی
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش بدست آورد دنیا را


... و این داستان ظاهرا ادامه دارد!

دلم نمیخواد از اینجا برم. نمی خوام. نمی خوام. نمی خوام تنها بشم. نمی خوام دلتنگ بشم. نمی خوام فراموش بشم. من به اون ایی که تو قلبم خونه ساختن نیاز دارم. خدایا تنهام نذار. دستمو بگیر. خدایا من نمی خوام بشکنم. خدایا کمکم کن. عقلم داره میره سمت قلبم. نذار بازم تصمیم اشتباه بگیرم. خدایا ۱ رحمت. فقط یکی. امیدم به توئه.

لحظه دیدار

 

لحظه دیدار نزدیک است .

باز من دیوانه ام، مستم .

باز می لرزد، دلم، دستم .

باز گویی در جهان دیگری هستم .

های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ !

های ! نپریشی صفای زلفم را، دست!

آبرویم را نریزی، دل !

- ای نخورده مست -

لحظه دیدار نزدیک است .

 

مهدی اخوان ثالث

خیانت و نجابت

دو تا داستان امروز راجع به ۲تا دختر ایرانیه. واقعا موندم از این همه تفاوت توی سرنوشتها در عین حال شباهتشون به هم. به نظر شما کدوم یکی از اینا درستکار بوده و کدوم خطاکار؟ خیانت ماندانا قابل سرزنشه یا عاشق شدن و به پای عشق مردنش؟ یا اینکه دختر معتمد کرمانشاه نجابتش قابل تحسینه یا اینکه کاتب رو به خاطر نجات خودش به کشتن داد؟ من که گیج شدم!!!!!