مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که
مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و
هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با
لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با
لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند
و از پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند.
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن
باران میبارد، آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای
پسرتان پزشک مراجعه نمیکنید؟
مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم.
امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند !!!
هضم و جذب مواد غذایی به طور خودکار توسط دستگاه گوارش انجام می شود.و هر کدام مراحل خود را دارد.ابتدا قندهای ساده و سپس قندهای مرکب و سپس پروتئین ها و از همه دیر تر چربی ها هضم میشوتد.
- برای سرخ کردن غذا معمولا از روغن زیاد استفاده می شود که عوارض ناگواری دارد.
به هنگام سرخ کردن، درجه حرارت غذا بالاتر از حرارت جوش می رسد و در چنین درجاتی بعضی مواد مغذی موجود در غذا به مقدار زیادی کاهش می یابند؛ لذا سعی کنید حتی الامکان از سرخ کردن غذا خودداری کنید و در صورت تمایل زیاد به مصرف مواد سرخ کرده، به تفت دادن مختصر موادغذایی با روغن خیلی کم بسنده کنید. روغنی که برای تفت دادن استفاده می شود، باید از نوع روغن های مایع مخصوص سرخ کردن باشد.
درجات حرارت بالا، اثرات نامطلوبی بر هضم موادغذایی برجای می گذارد و هضم مواد خوراکی را مشکل تر می کند. بنابراین غذاهای سرخ شده هضم مشکل تری نسبت به سایر غذاهای پخته دارند و هر چه مدت زمان سرخ کردن طولانی تر باشد، اثرات نامطلوب آن روی هضم غذا بیشتر خواهد بود. همچنین مصرف روغن زیاد اثرات نامناسب و خطرناکی بر سلامت انسان دارد.
- یکی از عادات غلطی که امروزه به علت ماشینی شدن زندگی و صنعتی شدن بسیاری از کشورها، در بین جوامع مختلف رایج است، تند غذاخوردن و خوب نجویدن غذاست.
در زندگی ماشینی امروزی، به خصوص در شهرهای بزرگ و پرجمعیت، به علت اشتغال و گرفتاری زیاد، افراد زمان کافی به صرف غذا اختصاص نمی دهند و معمولاً غذای خود را با شتاب و عجله و در فرصتی محدود مصرف می کنند. این امر موجب می شود که آنان نتوانند غذا را با آرامش و به طور کامل بجوند و میل کنند و این مسئله چنانچه ادامه یابد، منجر به عادت تند غذاخوردن و خوب نجویدن غذا می شود. شتاب زدگی به هنگام صرف غذا و خوب نجویدن آن، اشکالاتی برای سلامت انسان در بردارد.
قبل از شرح اشکالات فوق، بهتر است به نقش جویدن در هضم و جذب موادغذایی اشاره ای داشته باشیم....
ای بابا. این همه اومدین اینجا. منت به سر من حقیر گذاشتین. سرتون رو با مطالب آب دو خیاریم درد آوردم.... همه به کنار. از لطف همتون و توجه تون ممنونم. اما راجع به دل نوشته ی خیانت و نجابت هیچکس جوابمو ندادهاااااااا. یادتون باشه... بازم ما خاک زیر پاتونیم. ۱ نیگا به اون پایین پایینا بندازین.
. . . اینکه معماری در لحظهای از خلاقیت بوجود میآید، یک حقیقت انکارناپذیر است، زمانی که ذهن درگیر چگونگی تضمین استحکام یک ساختمان و نیز تأمین خواستههایی برای آسایش و راحتی است، برای رسیدن به هدفی متعالیتر از تأمین نیازهای صرفاً کارکردی برانگیخته میشود و آماده میگردد تا تواناییهای شاعرانهای را به معرض نمایش گذارد که ما را برمیانگیزانند و به ما لذت و سرور میبخشند.
لوکوربوزیه (Le Corbusier)
دلم نمیخواد از اینجا برم. نمی خوام. نمی خوام. نمی خوام تنها بشم. نمی خوام دلتنگ بشم. نمی خوام فراموش بشم. من به اون ایی که تو قلبم خونه ساختن نیاز دارم. خدایا تنهام نذار. دستمو بگیر. خدایا من نمی خوام بشکنم. خدایا کمکم کن. عقلم داره میره سمت قلبم. نذار بازم تصمیم اشتباه بگیرم. خدایا ۱ رحمت. فقط یکی. امیدم به توئه.
لحظه دیدار نزدیک است .
باز من دیوانه ام، مستم .
باز می لرزد، دلم، دستم .
باز گویی در جهان دیگری هستم .
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ !
های ! نپریشی صفای زلفم را، دست!
آبرویم را نریزی، دل !
- ای نخورده مست -
لحظه دیدار نزدیک است .
مهدی اخوان ثالث
دو تا داستان امروز راجع به ۲تا دختر ایرانیه. واقعا موندم از این همه تفاوت توی سرنوشتها در عین حال شباهتشون به هم. به نظر شما کدوم یکی از اینا درستکار بوده و کدوم خطاکار؟ خیانت ماندانا قابل سرزنشه یا عاشق شدن و به پای عشق مردنش؟ یا اینکه دختر معتمد کرمانشاه نجابتش قابل تحسینه یا اینکه کاتب رو به خاطر نجات خودش به کشتن داد؟ من که گیج شدم!!!!!