رنگ و وارنگه اینجا

ناخنک بزن. وبلاگم خوشمزه است

رنگ و وارنگه اینجا

ناخنک بزن. وبلاگم خوشمزه است

صدا

بگو چگونه تو را می شود صدا بزنم؟

و روی بال و پرم رنگی از حنا بزنم؟

گذشت فصل زمستان ، زغال قسمت من ...

به قلب خسته و تارم نگو جلا بزنم

ببین تمام وجودم پر از بهانه ی توست

سری بیایم و یک سر به آن سرا بزنم

من از گذشته ی دوری دلم شکسته شده

که حرف های خودم را نشد به جا بزنم-

که تیره روز لباسم برای هابیل است

چگونه چشم به چشم کبوترا بزنم ؟

همیشه وسوسه همراه چشم های من است

چقدر؟ تا به کجاهاش دست و پا بزنم؟

قبول غرق گناهم ولی بدان آقا

دوباره آمده ام تا تو را صدا بزنم

طنز فرشته و هیزم شکن

روزی، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود ، تبرش افتاد تو رودخونه وقتی در حال گریه کردن بود یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت. " آیا این تبر توست؟" هیزم شکن جواب داد: " نه فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد یه روز وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب. (هههههههه هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟ " آره " هیزم شکن فریاد زد فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. میدوونی، اگه به جنیفر لوپز " نه" میگفتم تو میرفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم تو میرفتی و با زن خودم می اومدی و من هم میگفتم آره . اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره 

نتیجه ی اخلاقی: هروقت ۱مرد دوروغ بگه زود قضاوت نکنین. حتما ۱دلیل شرافتمندانه داره..... 

سالاد پاستا

 مواد لازم:
پاستای فرمی=300 گرم
لوبیا قرمز=150 گرم
پیاز قرمز=1 عدد
فلفل دلمه ای زرد و قرمز=1 عدد
زیتون سیاه=5 عدد
سس خردل=3 قاشق غذاخوری
ماست موسیر=2 قاشق غذاخوری
سرکه=1 قاشق چایخوری
روغن زیتون=3 قاشق چایخوری
پودر پونه=1 قاشق چایخوری
نمک و فلفل=بمقدار دلخواه
طرز تهیه:
1. پاستا را در آب جوش بجوشانید،آبکش کرده و کنار بگذارید.
2. لوبیا قرمز را که از شب قبل خیس کرده اید در آب بپزید و کنار بگذارید.
3. فلفل دلمه را ریز خرد کنید. پیازها را خلال کنید و آنها را در کاسه ای با پاستا مخلوط کنید.
4. برای درست کردن سس در کاسه ای جداگانه ماست را همراه با سس خردل،پودر پونه،سرکه،نمک،فلفل و روغن زیتون مخلوط کنید.
5. سس بدست آمده را روی سالاد بریزید و هم بزنید.
6. زیتون ها را با هسته به سالاد اضافه کنید و سالاد را در ظرف بکشید.

ضرب المثل های جهان


اسپانیولی : کسیکه یکبار می دزدد ، همیشه خواهد دزدید .


انگلیسی: طمع به همه چیز، از دست دادن همه چیز است.


عربی: هیچ کس را وادار به دو کار نکن، جنگیدن و زن گرفتن.
 
انگلیسی: ضربات کوچک درختان بزرگ را از پای در می آورند.

ایتالیایی: معنی همه چیز دانستن هیچ ندانستن است.

عربی: مشورت با کسی کن که تو را به گریه می اندازد نه با کسی که تو را می خنداند.

روسی: برای کسی که شکمش خالی است، هر نوع باری سنگین است.

دانمارکی: وقتی که آش از آسمان می بارد گدا قاشق ندارد.

ایرانی: تیر از جراحت به در آید و آزار در دل بماند.

آفریقایی: یک دوست خوب را با هر دو دستت نگهدار.

فارسی: مرد حکیم خرده نگیرد بر آینه.

ایرانی: یا حرفی بزن که از خاموشی بهتر باشد یا خاموش باش.

فنلاندی: همیشه کمی بترس تا هرگز محتاج نشوی زیاد بترسی.

بوسنی: مرحله اول بلاهت آن است که خود را عاقل بدانیم.

ایتالیایی  :عشق یعنی ترس از دست دادن تو.

 انگلیسی: یک متر یک متر سخت است ولی یک سانت یک سانت مثل آب خوردن است.

 مصری  : تندرستی ، تاجی است بر سر انسان سالم ولی هیچ کس جز یک بیمار این تاج رانمی بیند .

 ژاپنی : باید حریف را به کمک حریف دیگری بدام انداخت.

 هندی : سکوت هرگز اشتباه نمی کند  و هر چه طولانی تر باشد ، بهتر قضاوت می کند.

آری

آری آغاز دوست داشتن است

                           گر چه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

                           که همین دوست داشتن زیباست

                                                                             فروغ فرخزاد

«دریا» نوشته ی گالئانو

دیه گو دریا را نمی شناخت . پدرش ، سانتیاگو کوادلوف ، او را با خود برد تا دریا را پیدا کنند.

به جنوب سفر کردند. دریا، آن طرف بلندیهای شنزارها منتظر آنها بود. وقتى پسربچه و پدرش بالاخره به بالاى آن تپه هاى شنى رسیدند، بعد از یک راهپیمایى طولانى ، دریا در مقابل چشمان آنها خروشید.

و دریا آنقدر عظیم و تاثیر گذار بود و آن چنان مى درخشید که پسربچه از آن زیبایى  زبانش بند آمد.

وقتى توانست دهان باز کند و حرف بزند، در حالیکه مى لرزید و به لکنت افتاده بود، به پدرش گفت: "  پدر، کمکم کن تا ببینم

 

بخوان

به جای آنکه سعی کنید مرد موفقیت باشید، سعی کنید مرد ارزشها باشید. 

                                                                                                       (انیشتین)

 

بزرگترین درس زندگی این است که گاهی احمقها هم درست میگویند. 

                                                                                                       (چرچیل) 

 

پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری. بلکه آن است که بعد از هر زمین خوردن برخیزی. 

                                                                                                        (گاندی) 

 

شکوه دنیوی همچون دایره ای است بر سطح آب که لحظه به لحظه به بزرگی آن افزوده میشود و سپس در نهایت بزرگی هیچ میشود.

                                                                                                         (شکسپیر)  

 

زندگی جبر نیست اگر بشناسیم چند جملهای محبت و ایثار را. اتحاد ناگسستنی دلهای اهل ایمان را. بسط انسانیت و تجزیه ی کدورتها را. اگر دوستیها را جمع..دشمنیها را کم..شادیها را ضرب..غمها را تقسیم کنیم و اگر محبتها را به توان برسانیمو کینه ها را به زیر رادیکال ببریم مفهوم زیبای زندگی را می فهمیم. 

   چند جمله ای زندگیتان تعریف شده تر و اتحاد قلبهایتان مستحکمتر باد...

تست بسیار جالب : این بازی بطرز شگفت آوری دقیق خواهد بود

هیچ کلکی در کارنیست! این بازی بطرز شگفت آوری دقیق خواهد بود! البته بشرطی که تقلب نکنید!فقط به دستور العمل عمل نماید و تقلب نکنید، در غیر اینصورت نتیجه درست از آب در نخواهد آمد و بعد آرزو خواهید کرد که ایکاش تقلب نمی کردید!این بازی نتیجهای شاید خنده دار و در عین حال…

شگفت انگیزی خواهد داشت!

ادامه مطلب ...

قایم باشک

در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت...

ادامه مطلب ...

دل نوشته۱

کنکور شده بلای جونم. حتی حالا که بد یا خوب تموم شده و دیگه نمیشه کاریش کرد. ۲سال از عمرمو گذاشتم پای مذخرف ترین امتحان. الکی خودمو عذاب دادم که چی؟ میخوام چیو ثابت کنم؟ اینکه ریاضی رو میفهمم؟ اینکه فیزیکو شیمیو درک کردم؟ کی میتونه با کنکور دادن اینا رو ثابت کنه؟ واقعا کنکور ملاک هوش و فهم آدماست؟ اونای که با من توی ۱ کلاس نشستن اگه منصف باشن میدونن که لیاقتم خیلی بیشتر بود. کی فکرشو میکرد من پشت کنکوری بشم؟ هنوزم کسای هستن که بهم میگن حق تو و زحمتات بود که روزانه قبول بشی. مغرور نیستم. هیچوقت. اما عدالت رو نمیبینم. استرس و افسردگی باعث شد حقمو از کنکور لعنتی نگیرم. ۱سال موندنم خریت بود. اما اونای که منو سرزنش میکنن بگن میدونن من با چه شرایط روحی این تصمیمو گرفتم؟ وقتی همه با کنایه بهم نیش میزدن من چطور میتونستم درست تصمیم بگیرم؟ جدا چرا ندونسته قضاوت میکنیم؟ از دور و نزدیک همه تحقیرم کردن. یعنی واقعا کنکور میتونه به آدما شخصیت بده یا فهمو شعوزشونو زیر سوال ببره؟ چه عقیده ی بی خودی. گله ی من از اونایه که منو استعدادمو با رتبم میسنجن. اونایی که میگن چون درصد ریاضیش پایینه پس خنگه و ریاضیو نمیفهمه. نخیر. اگه از اونی که رتبه ی ۱ آورده فهمم بیشتر نباشه کمترم نیست. به خود خدا قسم که کنکور وزنه ی دقیقی واسه سنجیدن شعور نیست. چرا هیچکس ۱فکری به حال منو امسال من که حقمون ضایع شده نمیکنه؟ چرا؟ چرا من باید بهترین لحظه های زندگیمو با ترس و دلهره هدر بدم؟ چرا باید نگران قضاوت دیگرون باشم؟ چرا باید دلواپس باشم که ۱ماه دیگه که رتبم اعلام بشه دوباره تراژدی پارسال تکرار بشه؟ نگران باشم که دوباره همه از خانوادم تا دوست و آشنا بهم سرکوفت بزننو عذابم بدن.  که اگه ما اینهمه میخوندیم دکترا میگرفتیم اما تو هیچ.... نشدی. تاره بعد از اونم باید نگران این باشم که کودوم خراب شده ای میخوام قبول بشم که همه از مکانش راضی باشن. حتی ۱ رشته ی درست و حسابیم تو غیرانتفاعی استان نیست که بخوام سر لشموهمینجا بمونمو دور نشم.  کی میدونه دارم چی میکشم با این همه فکرو خیال. قسمت من از جوونی اینه. ای خدا. بازم شکرت.