رنگ و وارنگه اینجا

ناخنک بزن. وبلاگم خوشمزه است

رنگ و وارنگه اینجا

ناخنک بزن. وبلاگم خوشمزه است

شعر فروغ فرخزاد

 
همه هستی من آیه تاریکی است

که ترا در خود تکرار کنان

به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد


من در این آیه ترا آه کشیدم آه

من در این آیه ترا

به درخت و آب و آتش پیوند زدم



×××



زندگی شاید

یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد

زندگی شاید

ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میاویزد

زندگی شاید طفلی است که از مدرسه برمی گردد



زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو هم آغوشی

یا عبور گیج رهگذری باشد

که کلاه از سر بر می دارد

و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی میگوید (( صبح به خیر))



زندگی شاید آن لحظه مسدودیست

که نگاه من، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد

و در این حسی است

که من آنرا به ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت

در اتاقی که به اندازه یک تنهائیست

دل من

که به اندازه یک عشقست

به بهانه های سادة خوشبختی خود مینگرد

به زوال زیبای گلها در گلدان

به نهالی که تو در باغچة خانه مان کاشته ای

و به آواز قناری

که به اندازه یک پنجره می خواند



آه...

سهم من اینست

سهم من اینست

سهم من،

آسمانیست که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد

سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست

و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن

سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست

و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید:

((دستهایت را

دوست میدارم))



دستهایم را در باغچه میکارم

سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم

و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم

تخم خواهند گذاشت



گوشواری به دو گوشم میآویزم

از دو گیلاس سرخ همزاد

و به ناخن هایم برگ گل کوکب میچسبانم

کوچه ای هست که در آنجا

پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز

با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر

به تبسم های معصوم دخترکی میاندیشند که یک شب او را

باد با خود برد



کوچه ای هست که قلب من آنرا

از محله های کودکیم دزدیده ست



سفر حجمی در خط زمان

و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن

حجمی از تصویری آگاه

که ز مهمانی یک آینه بر میگردد



و بدینسانست

که کسی میمیرد

و کسی میماند



×××



هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودال میریزد،

مرواریدی صید نخواهد کرد.



من

پری گوچک غمگینی را

میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

و دلش را در یک نیلبک چوبین

مینوازد آرام، آرام

پری کوچک غمگینی

که شب از یک بوسه میمیرد

و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.
نظرات 7 + ارسال نظر
داداش یکشنبه 14 شهریور 1389 ساعت 12:06 ق.ظ http://vadiehgh.blogfa.com

سلام اخییییییییییییییییییییییییلی عالی شد وبت خوشحالم که برگشنی و من رفتم.قالب مبارک واخر اینکه ممنو ناز مطالب قشنگت

یه آشنا یکشنبه 14 شهریور 1389 ساعت 12:07 ق.ظ http://meysam338.blogfa.com

سلام الهام جان ممنون از اینکه اومدی و ممنون از شعرای زیبایی که برام گذاشتی
سکوتم حرف است

حرف هایم حرف است

خنده هایم .... خنده هایم حرف است

کاش می دانستی

می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم

کاش می دانستی

کاش می فهمیدی

کاش و صد کاش نمی ترسیدی

که مبادا دل من پیش دلت گیر کند

یا نگاهم پلی از عشق به دستان تو زنجیر کند

من کمی زودتر از خیلی دیر

مثل نور ، از شب چشم تو سفر خواهم کرد

تو نترس

سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد

کاش می دانستی

چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت

در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست
تازه خواهی فهمید که مثل من عاشق
مغرور شب افروزی نیست

دوست جون من النازم

مهدی (اشتباه مجنون) یکشنبه 14 شهریور 1389 ساعت 07:12 ق.ظ http://eshtebahe.blogfa.com/

سلام دوست من این حرفا چیه من همیشه در خدمتت هستم
ولی یا خیلی وقته نیومد پیشت یا تو قالبو عوض کردی به هر صورت خوش حال شدم اومدم
نامه چارلی به دخترش هم جالب بود و اون زی زی ها
شعرهاتم که محشره مثل ....

حاج عنایت یکشنبه 14 شهریور 1389 ساعت 08:41 ق.ظ

سلام علیکم و رحمت الله
هوشمزه بود...
فروغ فرهزاد نه ها.... کیکه!
انتظار کیک 18 طبقه داشتیم نه این!
ببهشید . موبایلم به جای ه ٫ ه میزنه!
انگار فینجر تاچش قاطی کرده!
الان هم جای همتون هالی دارم پیاده٫اسکو گردی میکنم! <تبربز>
موفق

نسرین یکشنبه 14 شهریور 1389 ساعت 03:00 ب.ظ

سلام...خوبی عزیزم...میدونم دیر اومدم...
کیکه خوشمزه بود ولی خیره سرمون روزه ایم....
نزار اینا رو ما تحمل زجر کشیدن به این شکل رو نداریم...روزه ایم گناه داریم دیگهههههههههه

خوش اومدی گل مننننننننننن. آخه چیکار کنم؟ سفارش دوستانه. بوووس

sh یکشنبه 14 شهریور 1389 ساعت 04:29 ب.ظ http://takeadetour.blogsky.com

سلام
مثل اینکه کم کم مشکل دارده حل می شه. راستی چه آهنگ قشنگی.

خوب خدا رو شکر. ممنون

محمود دوشنبه 15 شهریور 1389 ساعت 12:52 ق.ظ http://bidagh.blogsky.com

بزرگ بود و از اهالی امروز
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید (سهراب)

من عااااااااااااااشق فروغم،فروغ،فروغ،فروغ !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد