رنگ و وارنگه اینجا

ناخنک بزن. وبلاگم خوشمزه است

رنگ و وارنگه اینجا

ناخنک بزن. وبلاگم خوشمزه است

تغذیه در ماه رمضان

متاسفانه بعضی به دلیل اینکه هنگام سحر احساس گرسنگی نمی کنند، سحری را جدی نمی گیرند و این مساله می تواند از نظر جسمی مشکلات غیر قابل جبرانی را به وجود آورد. در سحر ماه مبارک رمضان باید غذای کاملی مصرف شود و در واقع وعده نهار باید در ماه مبارک رمضان برای سحر در نظر گرفته شود. آمری نیا غذاهای کم چربی، انواع و اقسام سبزی ها ومیوه ها را برای وعده سحری توصیه کرد. وی در مورد افطاری گفت: به دلیل اینکه در طول روز دستگاه گوارشی فعالیتش کم می شود، در هنگام افطار غذای سبکی مثل نان و پنیر و خرما تناول شود و یکی، دو ساعت بعد افطاری مفصل تری خورده شود. وی اظهار داشت: روزه در ماه مبارک رمضان علاوه بر اینکه عبادت محسوب می شود به کاهش وزن و کاهش بسیاری از بیماری ها کمک می کند
درحالت عادی،بیشترین فاصله ی بین دو وعده ی غدائی 8 تا 10 ساعت است،اما در ماه رمضان این مدت به بیش از 12 ساعت افزایش می یابد.به همین دلیل و با توجه به نیاز بدن به انواع مواد غذائی،باید به برنامه ی غذائی سحر و افطار روزه دار توجه ویژه ای صورت گیرد.
وی افزود:عده ای معتقدند نخوردن سحری برای گروهی از روزه داران مشکل ساز نیست و می توان بدون خوردن سحری به راحتی روزه نگه داشت،اما مسئله ی مهم این است که معیار عدم تاثیرگذاری خوردن بر روی افراد چیست؟ در حقیقت شاید نخوردن سحری بر گرسنگی فرد تاثیرگذار نباشد،ولی نقش آن بر خلق و خوی افراد انکار ناپذیر است.بر همین اساس خوردن سحری از اجزای مهم روزه داری می باشد.
وعده ی غذائی سحری هم باید بتواند انرژی روزانه ی روزه دار را تامین نماید و هم از افت قند خون که تاثیر مستقیم بر ضعف و بی حوصلگی و حتی پرخاشگری و عصبانیت فرد در طول روز دارد،جلوگیری کند.از اینرو وعده ی غذائی سحر باید بسیار مفصلتر از افطار نیز باشد.همچنین وجود فیبر زیاد در غذای سحر از تشنگی فرد در طول روز جلوگیری می نماید.
بگفته ی وی سبزیجات،میوه،غلات سبوس گیری نشده حاوی مقادیر زیادی فیبر می باشند.
این مشاور تغذیه،با بیان این مطلب که نوشیدن مقادیر زیادی آب در سحر،اثرات منفی بر روی فعالیت آنزیمهای گوارشی بدن خواهد گذاشت،تصریح نمود:این اثر منفی باعث عدم جذب غذا به طور کامل می شود و در نتیجه نوشیدن یک لیوان آب قبل و بعد از سحری کافی است.
با توجه به اینکه در هنگام افطار بدن در حالت سکون و آرامش قرار می گیرد و در طول روز نیز هیچ مواد غذائی به آن نمی رسد،بهتر است در ابتدا با یک یا دو خرما و یک استکان چای افطار کرد و بعد از آن با ایجاد یک وقفه مجدداً بر سر سفره ی افطار آمده و از سایر غذاها تناول گردد.البته بهتر این است یک تا دو ساعت پس از افطار به بدن فرصت استراحت داد و سپس از میان وعده ای معمولی استفاده شود.با اینحال توصیه می شود وعده ی غذائی افطار و شام از یکدیگر مجزا باشند و شام با یک فاصله ی زمانی 2 ساعته بعد از افطار صرف گردد.

بدون شرح!....

دست شما درد نکنه

چرا زحمت کشیدین

چرا ویلا ندادین

کنار دریا ندادین... 

 بابا خوب شما که دارین مینویسین لا اقل ۱کم بیشتر بنویسین. گفتم خلاصه و کوتاه. ولی دیگه نه تا این حد!!!!!!!! ۱کم بیشتر بنویسین که آدم ۱چیزی دستگیرش بشه یه نتیجه ای بگیره... وگرنه داستان همه همینه دیگه.

ولی بازم دستتون درد نکنه.

پسرانه ۳

داستان من هم معلومه دیگه ! خیانت یه دهه شصتی به یه مرد!
خیانتی که هیچ وقت قابل بخشش نیست . ولی من بخشیدم.

پسرانه ۲

عزیز من اولا یکی رو خیلی خیلی دوست داشتم...
یعنی یه روز همدیگرو نمیدیدیم خیلی خیلی ناراحت میشدیم....
ولی یه روزی بهش خواستگار اومد..
ولی دختره اصلا به اون خواستگاره علاقه نداشت...
ولی مامان و باباش به زور دادنش...
الان حدود دو ساله من اصلا با هیچ دختری اشنا نشدم یعنی از هر دختری ناامید شدم...
خوب عزیز ببخشید که سرتو درد آوردم...
این بود قصه عاشقی من...

آرزوهایی که حرام شدند !!!

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکرد به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده  

کنم .لستر هم با زرنگی آرزو کرد دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد.بعد با هر کدام از این 

 سه آرزو سه آرزوی دیگر آرزو کرد.آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی بعد با هر  

کدام از این دوازده آرزو سه آرزوی دیگر خواست .که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا  

۵۲ یا...به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد برای خواستن یه آرزوی دیگر.تا وقتی که  

تعداد آرزوهایش رسید به...۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو .بعد آرزو هایش 

 را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن.جست و خیز کردن و آواز  

خواندن و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر .بیشتر و بیشتر .در حالی که دیگران  

میخندیدند و گریه میکردند .عشق می ورزیدند و محبت میکردند.لستر وسط آرزوهایش 

 نشست.آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا و نشست به شمردنشان تا .......  

پیر شد و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود و آرزوهایش دور و برش  

تلنبار شده بودند.آرزوهایش را شمردند.حتی یکی از آنها هم گم نشده بود. همشان نو 

 بودند و برق میزدند. بفرمائید چند تا بردارید .به یاد لستر هم باشید که در دنیای سیب ها  

و بوسه ها و کفش ها همه ی آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!

 

 

 

منبع :  www.sahel401.persianblog.ir

دسر ماست و خرما

 
مواد لازم برای 4 تا 6 نفر:ماست= 150 گرم
خرما= 100 گرم
خامه= 120 گرم
پودر ژلاتین =1 قاشق‏ غذاخوری
آب= یک دوم لیوان
خلال پسته و گردوی خرد شده =1 قاشق غذاخوری
طرز تهیه:
هسته ی خرما رو جدا کنید و با ماست و خامه ترکیب نموده، داخل مخلوط کن بریزید، تا زمانی که یک ‏دست بشه(اگر از ماست چکیده استفاده کردید، 2 قاشق شیر هم به مواد اضافه کنید).

پودر ژلاتین رو با آب ترکیب کنید و روی بخار کتری قرار بدید، وقتی که پودر کاملا حل شد و حالت شیشه ‏ای پیدا کرد، اون رو به مخلوط ماست اضافه کنید.

مقداری گردوی خرد شده  داخل دسر ریخته و اون رو در ظرف دلخواه تون بریزید و داخل یخچال به مدت 3 ساعت قرار دهید تا دسر بسته بشه.

بعد اون رو با مقداری آب گرم از قالب جدا کنید. روی اون رو با خلال پسته و گردو تزئین کنید.  
 
 
برای این ماه مناسبه. امتحان کنین.

آش شله قلمکار

 

مواد لازم:

 گوشت بدون استخوان     نیم کیلو

 سبزی شامل جعفری، گشنیز، اسفناج، تره و کمی شوید 

 نخود و لوبیا چیتی     از هر کدام یک فنجان 

 برنج                       یک فنجان 

 پیاز متوسط              ۴عدد 

  روغن                     نصف فنجان 

 نعناع داغ- نمک- فلفل   به قدر لازم 

 

طرز تهییه: 

بعد از پخته شدن گوشت آن را با گوشتکوب خوب بکوبید تا له شود و مجدداً آن را به آش که حبوبات ، نمک و فلفل، برنج و سبزی خرد شده را هم قبلا به آن اضافه کرده اید تا بپزد ، بیفزایید و مرتب بهم بزنید تا آش ته نگیرد و جا بیفتد . پس از آماده شدن آش، آن را در ظرف بزرگی کشیده و روی آن را با نعناع داغ و پیاز داغ تزئین کنید.  

 

عاشق این آشم

 

رنگ و وارنگه اینجا

بازم سلام. 

میخواستم تا ۱مدت به طور حرفه ای فقط به بحث عشق هایی که بچه های متولد ۶۰ به بالا تجربه کردن بپردازم. اما به چند دلیل منصرف شدم. 

اول اینکه اکثرا از نوشتن داستانشون یا بخاطر بی حوصلگی و یا ترس و یا به هر دلیل دیگه ای تفره میرفتن.  

دوم اینکه دوست ندارم وبلاگم مخاطب خاص داشته باشه و میخوام واسه هر قشری جالب باشه. 

سوم اینکه بعضی از دوستان طرفداره موضوع های دیگه ای از این وبلاگ هستن و من هم نمیخوام به خواسته های اونا بی توجه باشم. 

 این داستان همچنان ادامه داره. و هر کسی که همکاری کنه ازش ممنون میشم.اما در کنارش به موضوع های قبلی وبلاگ هم میپردازم. هر چی باشه قرار نیست اینجا ۱رنگ باشه. قراره رنگ و وارنگ باشه.

دخترانه

۱۵سالم بود. اما وقتی نگاهم میکردی انگار ۱۷-۱۸ ساله بودم. تازه داشت صورتم شکل میگرفت و از بلوغ خارج میشدم. تا قبل اون وقتی بچه بودم توی عالم بچگی زیاد میشد که همبازیهای پسر بهم بگن دوست دخترم میشی؟ با اینکه بچه بودیم اما نمیدونم این چیزا رو کی بهشون یاد داده بود. تا وقتی از زبون پسری این حرف بیرون نمیومد باهاش خوب بودم. اما وقتی این پیشنهاد رو میشنیدم نمیدونم به خاطر غرور بود یا ترس یا چیز دیگه. اما دیگه گرگم به هوا و قایم باشک رو با اون پسر تعطیل میکردم. اما از وقتی وارد راهنمایی شده بودم و به خاطر بلوغ قیافم زشت شده بود دیگه از این چیزا خبری نبود. شایدم به خاطر این بود که دیگه با پسرا همبازی نبودم. آخه مامان میگفت باید بزرگ بشم.دیگه عروسک بازی نکنم. دیگه باید مانتوبپوشم و خانومی کنم. به همین سادگی کودکی ام ازم گرفته شد. بین کودکی و نوجوونی ۱مرز بود به نام مانتو... 

وقتی داشتم وارد دبیرستان میشدم ۱کی از دوستام  اومد سراغم. ۱انگشتر بهم داد و گفت: این ۱ یادگاری از طرف منه. ذوق زده شدم. فوری انداختم توی دستم و ازش تشکر کردم. همون موقع با هم رفتیم بیرون. ۱نگاه سنگینی رو  پشت سرم تمام مدت احساس میکردم. اما چیزی نمیگفتم. ۱بار برگشتم پشتمو نگاه کردم دیدم ۱نفر داره بهم میخنده. بهش اخم کردمو روم رو برگردوندم...

ادامه مطلب ...

پسرانه

تو راست میگی هر کی باشه حداقل یه بار دلش واسه کسی تپیده و یا می تپه ....مهم اینه که اگر تپیده و حالا تموم شده دیگه نلرزه ...یعنی واسه اون قبلی نلرزه ......شاید اگه کسی بخاد داستان عشق خودشو تعریف کنه میگه من از همه عاشقتر بودم ...یا بگه عشق من یه چیز دیگه بود .......و شاید برای هوس نبود...............

ولی من به جرات میتونم بگم داستان من شنیدنیه و محاله کسی رو گریه نندازه اما دیگه حال نوشتن داستانمو ندارم ....چون جز مرور یه سری خاطرات تلخ و یا شاید شیرین که دیگه دستیابی بهشون سخته چیز دیگه ای نباشه .........جون الناز نمیتونم .چون داستانم طولانی است و اگه بنویسم سرانگشتانم تاول میزنه و دلم ریش ریش میشه ............. خیلی دوست دارم از عشقم بگم ....هرچند که تمام سعیم کردم فراموش کنم و تا حدودی موفق بودم...........  اما تو قالب یه داستان کوتاه نمیتونم ...چون یا داستانمو نمیگم و یا اگه بخام بگم باید کاملشو بگم  حیفم میاد کوچه گردی هامو ریز به ریز نگم حیفم میاد گریه های دم به دقیقمو نگم...........حیفم میاد کرشمه های یارمو ننگارم .......پس بیخیال