شخصی نزد همسایه اش رفت و گفت:گوش کن!میخوام چیزی برات تعریف کنم...دوستی به تازگی در مورد تو میگفت...
همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:قبل از اینکه تعریف کنی ٬بگو ایا حرفت را از میان سه صافی گذرانده ای یا نه؟اول از صافی واقعیت.ایا مطمئنی چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟
ـ نه من فقط ان را شنیده ام.شخصی ان را برایم تعریف کرده.
سری تکان داد و گفت:پس حتما ان را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده ای.مسلما چیزی که میخواهی تعریف کنی٬حتی اگر واقعیت نداشته باشد٬باعث خوشحالی من میشود.
ـ دوست عزیز فکر نکنم تو را خوشحال کند.ـ بسیار خوب٬پس اگر مرا خوشحال نمیکند٬حتما از صافی سوم٬یعنی فایده٬رد شده است.ایا چیزی که میخواهی تعریف کنی برایم مفید است و به دردم میخورد؟
ـ نه!
همسایه گفت:پس اگر این حرف٬نه واقعیت دارد٬نه خوشحال کننده است ونه مفید٬ان را پیش خود نگه دار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.
سلام. ببخشین که دیر به دیر آپ میکنیماااااااا. شرمنده. گفتیم بیایم ۱ مطلب بذاریم اعلام وجود کنیم.
۵شنبه هفته ی پیش رفتیم آمل که ۱کم اوضاع رو مرتب کنیم واسه زندگی. توی راه چند تا تابلو دیدم که منو برد توی بهت!!!!!!!
۱ تابلو زده بودن روش نوشه بود:
سلامت رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!!!
تا جایی که من یادمه دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه!!! اینجوری که همه ادعا میکنن دست فرمونشون توپه و سلامت میرسن!!!
مورد دوم رو داشته باشین:
روی ۱ بیلبورد تبلیغاتی زیر تبلیغ آبمیوه نوشته بود:
به سلامتیه طبیعت!!!
کشور اسلامی رو داشته باش.
از همه جالبتر اینه که توی پمپ بنزین یه شهر توریستی که همه واسه تفریح میرن اونجا نوشته بود:
از سفرهای غیر ضروری بپرهیزید!!!!
آخه آدم به کی بگه؟ اینقد تابلو؟
مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد.
در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»
صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»
کارمند تازه وارد گفت: «نه»
صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»
مدیر اجرایی گفت: «نه» کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.