رنگ و وارنگه اینجا

ناخنک بزن. وبلاگم خوشمزه است

رنگ و وارنگه اینجا

ناخنک بزن. وبلاگم خوشمزه است

سوشی با گوشت (ژاپنی)


سوشی یک غذای ژاپنی است که در آن از جلبک دریایی استفاده می شود.
ولی می توان به  جای جلبک از برگ مو استفاده کرد.
مواد لازم
آب :   3  استکان
سرکه:  1/3 استکان
شکر: 1/3 استکان

نمک :  3 قاشق چایخوری
جلبک دریایی یا برگ مو:  4 تکه20×20  و  4تکه 4×20
مواد لازم  داخل رل:
اسفناج: 4 پر
ران گوساله:  100 گرم
شکر: 2 قاشق سوپخوری
تخم مرغ: 2 عدد
زنجبیل رنده شده: 60 گرم
نمک: 1 قاشق چایخوری
طرز تهیه:
سرکه و شکرو نمک را با همزن خوب به هم می زنیم تا تبدیل به سس شودکه همراه  غذا خورده می شود. برنج را همراه نمک و آب بصورت صافی درست می کنیم پس از دم کشیدن می گذاریم تا مقداری خنک شود.گوشت گوساله را پخته و به صورت  نوارهایی باریک برش می زنیم. تخم مرغ ها را پخته و پوست می کنیم.
اسفناج ها را در مقداری آب و نمک می پزیم. یک  تکه حصیر بامبو را باز می کنیم.(استفاده از حصیر برای بهتر لوله شدن جلبک دریایی است).نوار باریک4×02  سانتیمتری را در وسط جلبک دریایی02×02 از بالا به پایین باز می کنیم.  این کار برای محکم تر شدن کمر جلبک است که در هنگام لوله کردن از وسط  ترک نخورد. یک لایه برنج روی جلبک یا برگ مو ریخته بطوری که بالا و پایین آن حداقل 4  سانتیمتر خالی باشد.
برنج باید یکدست و به قطر یک سانتیمتر پهن شود اکنون با  انگشت از راست به چپ یک سانتیمتر از برنج را با دست خالی می کنیم این خط در  جهت عکس نوار جبلک است  سپس یک لایه گوشت و یک لایه اسفناج و یا لایه نازک کدو را در محل خالی قرار می دهیم وبه آرامی از طرف نوار جلبک دریایی4 سانتیمتری جلبک را لوله می کنیم. پس از لوله کردن،جلبک را 4 سانتیمتر با چاقوی تیز برش می زنیم. غذا آماده سرو است.

زخم

در یکی از روستـاهای ایتالیـا، پسر بچه شـروری بود که دیگران را با سخنـان زشتش خیلی ناراحت می کرد.
روزی پدرش جعبه ای پر از میخ به پسر داد و به او گفت: هر بار که کسی را با حرفهایت ناراحت کردی، یکی از این میخها را به دیوار انبار بکوب.
روز اول، پسرک بیست میخ به دیوار کوبید. پدر از او خواست تا سعی کند تعداد دفعاتی که دیگران را می آزارد ، کم کند. پسرک تلاشش را کرد و تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر و کمتر شد.
یک روز پدرش به او پیشنهاد کرد تا هر بار که توانست از کسی بابت حرفهایش معذرت خواهی کند، یکی از میخها را از دیوار بیرون بیاورد.
روزها گذشت تا اینکه یک روز پسرک پیش پدرش آمد و با شادی گفت: بابا، امروز تمام میخها را از دیوار بیرون آوردم!
پدر دست پسرش را گرفت و با هم به انبار رفتند، پدر نگاهی به دیوار انداخت و گفت: آفرین پسرم! کار خوبی انجام دادی. اما به سوراخهای دیوار نگاه کن. دیوار دیگر مثل گذشته صاف و تمیز نیست. وقتی تو عصبانی می شوی و با حرفهایت دیگران را می رنجانی، آن حرفها هم چنین آثاری بر انسانها می گذارند. تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری، اما هـزاران بـار عذرخواهـی هم نمی تواند زخم ایجاد شده را خوب کند.

 

نقشه شکست خورده

آن روز صبح یک دسته صورتحساب تازه رسیده بود . نامه شرکت بیمه ، از لغو شدن قرارداد هایشان خبر می داد.

زن آه کشید و با نگرانی از جا برخاست تا شوهرش را در جریان بگذارد. آشپزخانه بوی گاز می داد.

روی میز کار شوهرش نامه ای پیدار کرد .

«...پول بیمه عمر من برای زندگی تو و بچه ها کافی خواهد بود...»

نوشته Monica Ware

علت قبول نشدن در کنکور ؟!

 اگر داوطلبی در کنکور قبول نشد هیچ تقصیری نداردچرا که سال فقط 365 روز است.

در حالی که:

1) سال 52 جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313 روز باقی میماند.

2) حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است. بنابراین 263 روز دیگر باقی میماند.

3) در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا" 122 روز میشود. بنابراین 141 روز باقی میماند.

4) اما سلامتی جسم و روح روزانه 1 ساعت تفریح را میطلبد که جمعا" 15 روز میشود. پس 126 در روز باقی میماند.

5) طبیعتا" 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل 30 روز میشود. پس 96 روز باقی میماند.

6) 1 ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است. چرا که انسان موجودی اجتماعی است.

این خود 15 روز است. پس 81 روز باقی میماند.

7) روزهای امتحان 35 روز از سال را به خود اختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند.

8) تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقی میماند.

9) در سال شما 10 روز را به بازی میگذرانید. پس 6 روز باقی میماند.

10) در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود و 3 روز دیگر باقی است.

11) سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی میماند.

12) 1 روز باقی مانده همان روز تولد شماست. چگونه میتوان در آن روز درس خواند؟!!

نتیجه ی اخلاقی: پس یک داوطلب نرمال نمیتواند امیدی برای قبولی در دانشگاه داشته باشد

کورش مهر پرور



لشکر ایران آماده جنگ شده و سواران پا بر رکاب اسب ، کورش پادشاه ایران از نزدیکان خداحافظی کرده و قصد راهبری سپاه ایران را داشت . یکی از نزدیکان خبر آورد همسر سربازی چهار فرزند بدنیا آورده ، فروانروای ایران خندید و گفت این خبر خوش پیش از حرکت سپاه ایران بسیار روحیه بخش و خوش یومن است . دستور داد پدر کودکان لباس رزم از تن بدر آورده به خانه اش برود پدر اشک ریزان خواهان همراهی فرمانروای ایران بود . فرمانروا با خنده به او گفت نگهداری و پرورش آن چهار کودک از جنگ هم سخت تر است . می گویند وقتی سپاه پیروز ایران از جنگ باز گشت کورش تنها سوغاتی را که با خود به همراه آورده بود چهار لباس زیبا برای فرزندان آن سرباز بود . این داستان نشان می دهد کورش پادشاه ایران ، دلی سرشار از مهر در سینه داشت. ارد بزرگ فیلسوف کشورمان می گوید : فرمانروای مردمدار ، مهر خویش را از کسی دریغ نمی کند .
می گویند سالها بعد آن چهار کودک سربازان رشیدی شدند ، آنها نخستین سربازان سپاه ایران بودند که از دیوارهای آتن گذشته و وارد پایتخت یونان شدند . نکته جالب آن است که یکی از آن چهار کودک دختر بود و نامش پارمیس که از نام دختر ارشد کورش بزرگ اقتباس شده بود .

مجنون قلب را برگزید

لیلی گفت: موهایم مشکی ست، مثل شب، حلقه حلقه و مواج، دلت توی حلقه های موی من است.
نمی خواهی دلت را آزاد کنی؟ نمی خواهی موج گیسوی لیلی را ببینی؟
مجنون دست کشید به شاخه های آشفته بید و گفت: نه نمی خواهم، گیسوی مواج لیلی را نمی خواهم. دلم را هم.
لیلی گفت: چشمهایم جام شیشه ای عسل است، شیرین،
نمی خواهی عکست را توی جام عسل ببینی؟ شیرینی لیلی را؟
مجنون چشمهایش را بست و گفت: هزار سال است عکسم ته جام شوکران است،
تلخ. تلخی مجنون را تاب می آوری؟
لیلی گفت: لبخندم خرمای رسیده نخلستان است.
خرما طعم تنهایی ات را عوض می کند. نمی خواهی خرما بچینی؟
مجنون خاری در دهانش گذاشت و گفت: من خار را دوستتر دارم.
لیلی گفت: دستهایم پل است. پلی که مرا به تو می رساند. بیا و از این پل بگذر.
مجنون گفت: اما من از این پل گذشته ام. آنکه می پرد دیگر به پل نیازی ندارد.
لیلی گفت: قلبم اسب سرکش عربی ست. بی سوار و بی افسار. عنانش را خدا بریده،
این اسب را با خودت می بری؟
مجنون هیچ نگفت. لیلی که نگاه کرد، مجنون دیگر نبود؛ تنها شیهه اسبی بود و رد پایی بر شن.
لیلی دست بر سینه اش گذاشت، صدای تاختن می آمد.

یه داستان جالب : زندگی های امروزه!

 مزدا 323 قرمز رنگ، تا به نزدیکی دختر جوان رسید به طور ناگهانی ترمز کرد . خودرو چند قدم جلوتر از دختر جوان از حرکت ایستاد ، اما راننده، خودرو را به عقب راند، تا جایی که پنجره جلو دقیقا روبروی دختر جوان قرار گرفت این اولین خودرویی نبود که روبروی دختر توقف می کرد ، اما هریک از آنها با بی توجهی دختر جوان به راه خود ادامه می دادند . دختر جوان، مانتوی مشکی تنگی به تن کرده بود که چند انگشتی از یک پیراهن بلند تر بود . شلواری هم که تن دخترک بود ،همچون مانتویش مشکی بود و تنگ می نمود که آن هم کوتاه بود و تا چند سانتی پایین تر از زانو را می پوشاند . به نظر می آمد که شلوار به خودی خود کوتاه نیست و انتهای ساق آن به داخل تا شده . دختر جوان نتوانست اهمیتی به مزدای قرمز رنگ ندهد . سرش را به داخل پنجره خم کرد و به راننده گفت :" بفرمایید؟" ....

ادامه مطلب ...

جواب کنکور

من دیگه آخرشم. پارسال که اون همه جون کندم و به قول بچه ها خر زدم ۱۲ هزار آوردم. امسالم که اصلا نخوندم و فقط خوردم و خوابیدم بازم ۱۲ هزار آوردم. خیلی باحاله ها نه؟ اگه درصدام ۱کم تغییر نکرده بود و قالب کارنامه رنگش عوض نشده بود فکر میکردم همون کارنامه پارسالی جلو چشمه. هههههه. یادمه پارسال ۱ همچین شبی ۱ چشمم اشک بود و ۱چشمم خون. میدونی چرا؟ چون پارسال دلم از این میسوخت که زحمت کشیدمو نتیجه نگرفتم اما امسال دلم نمیسوزه چون زحمت نکشیدم. تازه خیلی هم خوشحالم. چون فکر میکردم خیلی خراب کردم. حداقل ۳برابر بدتر. آخ اگه پارسال مثه امسال ریلکس بودم... سه رقمی رو شاخش بود. بگذریم. دیگه گذشت. 

حالا فقط به این فکر میکنم که برم دنبال چیزی که عاشقشم. یعنی هنر معماری. فقط از این نگرانم که مجبورم از عزیزانم دور بشم. اما باید واسه رسیدن به هدف جنگید. این رسم زندگیه.  

 

راستی شاید از امروز ۱کم دیر سر بزنم. سرم ۱کم شلوغه. اما هروقت فرصت بشه حتما هستم. گرچه فکر نمیکنم چندان مهم باشه واسه کسی. به نظر میرسه که اینجا چندان پر طرفدار نیست. چون تعداد نظرات واقعا خیلی کمه و این نشونه ی بی توجهی به منه. به هر حال من واسه دل خودمم که شده میام.

چطوری میفهمی که توی سال ۲۰۱۰ هستی؟

۱ یهو نگاه میکنی میبینی خانوادت که ۳ نفر بیشتر نیستن ۵ تا خط موبایل دارن 

 

۲ واسه همکارت ایمیل میفرستی در حالی که میز بغل دستت نشسته 

 

۳ رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر میرسه 

 

۴ ماشینت رو جلوی در پارک میکنی و با موبایلت زنگ میزنی خونه تا بیان کمکت چیزایی رو که خریدی ببرن داخل 

 

۵ هر آگهی تلویزیونی یه آدرس اینترنتی هم داره 

 

 ۶ وقتی موبایلت رو خونه جا میذاری استرس تمام وجودت رو میگیره و با سرعت بر میگردی خونه که موبایلت رو برداری 

 بدون توجه به اینکه ۲۰-۳۰ سال از عمرت رو بدون موبایل گذروندی  

 

۸ صبح ها قبل از خوردن صبحانه اولین کاری که میکنی سر زدن به اینترنتو چک کردن ایمیلته 

 

۹ الان در حالی که این پست رو میخونی سرت رو تکون میدی و میخندی 

 

۱۰ اینقدر سرگرم خوندن این پستی که حتی متوجه نشدی این لیست شماره ۷ نداره 

 

۱۱ الان دوباره برگشتی بالا چک کنی که شماره ۷ داره یا نه 

 

۱۲ من مطمئنم اگه دوباره برگردی بالا شماره ۷ رو پیدا میکنی چون بهش توجه نکردی 

 

۱۳ دوباره برمیگردی بالا اما شماره ۷ رو پیدا نمیکنی چون این شماره رو نداره و من شوخی کردم اما این نشون میده که تو به خودت هم اطمینان نداری

 

ساندویچ مرغ با سیب زمینی در فر

مواد لازم:
سیب زمینی پخته و رنده شده=2 عدد متوسط
فلفل دلمه=2 عدد
پیاز=2 عدد
سینه مرغ پخته شده=2 عدد
ماست=1 لیوان
نمک و فلفل سیاه=بمقدار لازم
گشنیز خرد شده=نصف لیوان
پودر فلفل قرمز=بمقدار لازم
سیر نرم شده=2 حبه
تخم مرغ=1 عدد
پنیر پیتزا رنده شده=1 لیوان
نان مخصوص تست=بمقدار لازم
طرز تهیه:
1. نانهای مخصوص تست را به ترتیب و کنار هم در ظرف نسوزی می چینیم بطوریکه بین نانها فاصله نباشد.
2. سینه مرغ پخته شده را ریش ریش می کنیم و روی نانها می ریزیم بطوریکه تمام سطح نانها را بپوشاند.
3. سیب زمینی پخته شده را با فلفل دلمه و پیاز که بصورت باریک و نازک خلال کرده ایم مخلوط می کنیم و روی مرغ می ریزیم.
4. ماست را با نمک و فلفل سیاه،گشنیز خرد شده،پودر فلفل قرمز و سیر نرم شده و 1 عدد تخم مرغ مخلوط کرده و خوب هم می زنیم. سپس سس بدست آمده را روی سیب زمینی می ریزیم.
5. پنیر پیتزای رنده شده را روی مواد می ریزیم بطوریکه تمام سطح مواد را بپوشاند.
6. روی پنیر را با نانهای تست که کنار هم می گذاریم،می پوشانیم.
7. سینی ساندویچ را بمدت 20 الی 25 دقیقه با حرارت 160 درجه سانتیگراد در فر می گذاریم تا روی نانها طلایی رنگ شود.