سلام به دوستان عزیزم.
از کمک و همیاری همتون ممنونم و از اینکه وبلاگم رو با حضور گرمتون مزین میفرمایین سپاس گذارم....
جدی حرف زدن بهم نمیاد. ما بلد نیستیم با کلاس حرف بزنیم. شوما به بزرگواری خودت ببخش. لپ کلوم اینکه دستتون درد نکنه.
غرض از مزاحمت اینکه میخواستم ازتون دعوت کنم تا به وبلاگ داداش آرمینم برین و مطلبی رو که میخواد توی کل دنیا بپیچه بخونین. خبریه که باعث شادی میشه اما راسته یا دروغ فقط خدا میدونه. البته من حرف داداشمو قبول دارما. اما...
به هر حال شاید خوندن اون مطلب خیلی از ما رو از خواب غفلت بیرون بیاره تا خودمون رو آماده کنیم و هی نگیم وقت زیاده. درسته که از صحت اون خبر مطمئن نیستیم اما تلنگر خوبیه واسه خیلی از ما. بخونین. ضرر نمیکنین.
یا علی
این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 بود، که توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده:
وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم
وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم
وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم
و تو، آدم سفید
وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی
وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای
وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی
و وقتی می میری، خاکستری ای
و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟
نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافظ توى صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ گفتا علیک جانم
گفتم کجا روى تو گفتا خودم ندانم
گفتم بگیر فالى گفتا نمانده حالى
گفتم : چگونه اى ؟ گفت در بند بى خیالى
گفتم که تازه تازه شعروغزل چه داری؟
گفتا که مى سرایم شعر سپید بارى
گفتم زدولت عشق،گفتا که کودتا شد
گفتم رقیب گفتا ، او نیز کله پا شد
گفتم کجاست لیلی؟مشغول دلربایی؟
گفتا شده ستاره در فیلم سینمایى
گفتم،بگو ز خالش ، آن خال آتش افروز
گفتا عمل نموده ، دیروز یا پریروز
گفتم بگو ز مویش،گفتا که مِش نموده
گفتم بگو ز یارش ، گفتا ولش نموده
گفتم چرا،چگونه؟عاقل شدست مجنون
گفتا شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم کجاست جمشید؟جام جهان نمایش
گفتا : خرید قسطى تلوزیون به جایش
گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره؟
گفتا : شدست منشى در دفتر اداره
گفتم بگو ز اهد آن رهنماى منزل
گفتا که دست خود را بر دار از سر دل
گفتم ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم بگو ز محمل یا از کجاوه یا دى
گفتا پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادى
گفتم که قاصدک کوآن باد صبح شرقى
گفتا که جاى خود را داده به فاکس برقى
گفتم بیا ز هد هد جوییم راه چاره
گفتابه جاى هد هد،دیش است وماهواره
گفتم سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا به پست داده آورد یا نیاورد؟
گفتم بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
گفتا که ادکلن شد در شیشه هاى رنگى
گفتم سراغ دارى میخانه اى حسابى
گفت آنچه بود از دم ، گشته چلوکبابى
گفتم : بیا دوتایى لب تر کنیم پنهان
گفتا نمى هراسى از چوب پاسبانان
گفتم بلند بوده موى تو آن زمان ها
گفتا به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم شما و زندان حافظ ما رو گرفتی؟
گفتا ندیده بودم هالو به این خرفتى
متاسفانه بعضی به دلیل اینکه هنگام سحر احساس گرسنگی نمی کنند، سحری را جدی نمی گیرند و این مساله می تواند از نظر جسمی مشکلات غیر قابل جبرانی را به وجود آورد. در سحر ماه مبارک رمضان باید غذای کاملی مصرف شود و در واقع وعده نهار باید در ماه مبارک رمضان برای سحر در نظر گرفته شود. آمری نیا غذاهای کم چربی، انواع و اقسام سبزی ها ومیوه ها را برای وعده سحری توصیه کرد. وی در مورد افطاری گفت: به دلیل اینکه در طول روز دستگاه گوارشی فعالیتش کم می شود، در هنگام افطار غذای سبکی مثل نان و پنیر و خرما تناول شود و یکی، دو ساعت بعد افطاری مفصل تری خورده شود. وی اظهار داشت: روزه در ماه مبارک رمضان علاوه بر اینکه عبادت محسوب می شود به کاهش وزن و کاهش بسیاری از بیماری ها کمک می کند
درحالت عادی،بیشترین فاصله ی بین دو وعده ی غدائی 8 تا 10 ساعت است،اما در ماه رمضان این مدت به بیش از 12 ساعت افزایش می یابد.به همین دلیل و با توجه به نیاز بدن به انواع مواد غذائی،باید به برنامه ی غذائی سحر و افطار روزه دار توجه ویژه ای صورت گیرد.
وی افزود:عده ای معتقدند نخوردن سحری برای گروهی از روزه داران مشکل ساز نیست و می توان بدون خوردن سحری به راحتی روزه نگه داشت،اما مسئله ی مهم این است که معیار عدم تاثیرگذاری خوردن بر روی افراد چیست؟ در حقیقت شاید نخوردن سحری بر گرسنگی فرد تاثیرگذار نباشد،ولی نقش آن بر خلق و خوی افراد انکار ناپذیر است.بر همین اساس خوردن سحری از اجزای مهم روزه داری می باشد.
وعده ی غذائی سحری هم باید بتواند انرژی روزانه ی روزه دار را تامین نماید و هم از افت قند خون که تاثیر مستقیم بر ضعف و بی حوصلگی و حتی پرخاشگری و عصبانیت فرد در طول روز دارد،جلوگیری کند.از اینرو وعده ی غذائی سحر باید بسیار مفصلتر از افطار نیز باشد.همچنین وجود فیبر زیاد در غذای سحر از تشنگی فرد در طول روز جلوگیری می نماید.
بگفته ی وی سبزیجات،میوه،غلات سبوس گیری نشده حاوی مقادیر زیادی فیبر می باشند.
این مشاور تغذیه،با بیان این مطلب که نوشیدن مقادیر زیادی آب در سحر،اثرات منفی بر روی فعالیت آنزیمهای گوارشی بدن خواهد گذاشت،تصریح نمود:این اثر منفی باعث عدم جذب غذا به طور کامل می شود و در نتیجه نوشیدن یک لیوان آب قبل و بعد از سحری کافی است.
با توجه به اینکه در هنگام افطار بدن در حالت سکون و آرامش قرار می گیرد و در طول روز نیز هیچ مواد غذائی به آن نمی رسد،بهتر است در ابتدا با یک یا دو خرما و یک استکان چای افطار کرد و بعد از آن با ایجاد یک وقفه مجدداً بر سر سفره ی افطار آمده و از سایر غذاها تناول گردد.البته بهتر این است یک تا دو ساعت پس از افطار به بدن فرصت استراحت داد و سپس از میان وعده ای معمولی استفاده شود.با اینحال توصیه می شود وعده ی غذائی افطار و شام از یکدیگر مجزا باشند و شام با یک فاصله ی زمانی 2 ساعته بعد از افطار صرف گردد.
دست شما درد نکنه
چرا زحمت کشیدین
چرا ویلا ندادین
کنار دریا ندادین...
بابا خوب شما که دارین مینویسین لا اقل ۱کم بیشتر بنویسین. گفتم خلاصه و کوتاه. ولی دیگه نه تا این حد!!!!!!!! ۱کم بیشتر بنویسین که آدم ۱چیزی دستگیرش بشه یه نتیجه ای بگیره... وگرنه داستان همه همینه دیگه.
ولی بازم دستتون درد نکنه.
داستان من هم معلومه دیگه ! خیانت یه دهه شصتی به یه مرد!
خیانتی که هیچ وقت قابل بخشش نیست . ولی من بخشیدم.
عزیز من اولا یکی رو خیلی خیلی دوست داشتم...
یعنی یه روز همدیگرو نمیدیدیم خیلی خیلی ناراحت میشدیم....
ولی یه روزی بهش خواستگار اومد..
ولی دختره اصلا به اون خواستگاره علاقه نداشت...
ولی مامان و باباش به زور دادنش...
الان حدود دو ساله من اصلا با هیچ دختری اشنا نشدم یعنی از هر دختری ناامید شدم...
خوب عزیز ببخشید که سرتو درد آوردم...
این بود قصه عاشقی من...
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکرد به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده
کنم .لستر هم با زرنگی آرزو کرد دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد.بعد با هر کدام از این
سه آرزو سه آرزوی دیگر آرزو کرد.آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی بعد با هر
کدام از این دوازده آرزو سه آرزوی دیگر خواست .که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا
۵۲ یا...به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد برای خواستن یه آرزوی دیگر.تا وقتی که
تعداد آرزوهایش رسید به...۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو .بعد آرزو هایش
را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن.جست و خیز کردن و آواز
خواندن و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر .بیشتر و بیشتر .در حالی که دیگران
میخندیدند و گریه میکردند .عشق می ورزیدند و محبت میکردند.لستر وسط آرزوهایش
نشست.آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا و نشست به شمردنشان تا .......
پیر شد و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود و آرزوهایش دور و برش
تلنبار شده بودند.آرزوهایش را شمردند.حتی یکی از آنها هم گم نشده بود. همشان نو
بودند و برق میزدند. بفرمائید چند تا بردارید .به یاد لستر هم باشید که در دنیای سیب ها
و بوسه ها و کفش ها همه ی آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!
منبع : www.sahel401.persianblog.ir