یک زوج در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.
ناگهان یک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این مدت به هم وفادارموندین ، هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین.
خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من می خوام به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم.
پری چوب جادووییش رو تکون داد و اجی مجی لا ترجی
دو تا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک QM2در دستش ظاهر شد.
حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فکر کرد و گفت: خب، این خیلی رمانتیکه ولی چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم اتفاق می افته ، بنابراین، خیلی متاسفم عزیزم ولی آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم.
خانم و پری واقعا نا امید شده بودن ولی آرزو، آرزوه دیگه !!!
پری چوب جادوییش و چرخوند و.........
اجی مجی لا ترجی
و آقا 92 ساله شد!
پیام اخلاقی این داستان مردها شاید موجودات ناسپاسی باشن ، ولی پریها................
_____________________$$$$_______$$$___$$$$$
____________________$$$$$$_____$$$___$$$$$$$
___________________$$$_$$$$___$$$__$$$$____$
__________________$____$$$$_$$$$_$$$
_______________________$$$$$$$$$$$$$$از خنده روده برم شدم.
_____________ _____$$$$$$$$$$$$$$$$عجب پری نامردی بوده
_______________$$___$$$$$$$$$$$$البته داستان عبرت آموزی بود
____________@ __$$____$$$$_$$$_$$$__$$$$$
_________€€€€€€€€$____$$$$___$$__$$$$___$$$
______€€€€€€€€€€€€€€__$$$_____$$___$$$____$$
____€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$$_____$$$___$$$____$
___€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$$_____$$____$$$
__€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$_____$$$____$$
_€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€____ __$$$____$
€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€______$$$
$$$___$$$___$$$___$$$___$$$_____$$$
_°_____°______°_____°_____°_____ _$$$
_____________€__________________$$$
_____________€__________________$$$
_____________€ ________________$$$$
_____________€._______________$$$$$
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
*************************************
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ممنون که خبرم کردید.
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام خوفی تو؟؟؟؟؟ ای چه باهال بود خوب مرده حق داشت چنین ارزوی باهالی بکنه نه؟؟خوب منم بودم چنین ارزویی میکردم .نه میخوای دعوا کنی نه بابا شوخی کردم.خیلی باهال بود ممنونم که اومدی حالا بگو ببینم داداشت کیه ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟راستی یه اژ باهالم واسه من پیدا کن مردم از بی اپی اپای منم که همشون غمگینن اصلا من نمیتونم اپ شاد بنویسم کمکم میکنی؟؟؟؟؟؟هی منتظرما باز نری یه قرن دیگه بیای که میکشمت
راستی اون کل وخنده واسه چی بود؟؟؟؟
سلام عزیز دلم....
وای قربونت برم واقعا عالی بود
امان از دست این مردها آدم چی میتونه بهشون بگه
هر چی ما پیر میشیم از تبو تاب میوفتیم این مردها بدتر تازه جون میگیرند.....عجب بد بختیاهاااااااااااااااا
والله به خدا
آدم دیگه چی میتونه بگه.....
من که بعضی موقع ها دلم میخواد محکم بکوبونم تو سرشون..........................................
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی، تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای درکوچه های آبی احساس
تورا از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید واکردم
نمیدانم چرا رفتی نمیدانم شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا تا کی برای چه ولی رفتی
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر میداشت
تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتنت دریاچه بغضی کرد
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
وبعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام وزیبا گفت:
تو هم در پاسخ این رفتن بگو در راه انتخابم خطا کردم
و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید
و من در اوج پاییزی ترین حالت یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمیدانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم...
سلام عسسسسسسسسسسیسم خوفی؟
بدووووو بیا آپم بدو بدو نظر یادت نره ها!!!!
سلام نه بابا نمیخوام شاد بذارم چون جند نفر گفتن چرا مطلب شاد نمیذاری منم خواستم دلشونو نشکونم دل بچه شکستن نداره که داره؟؟ممنون که بهم سر میزنی و با منی خواهر جونم درباره اون موضوع هم شوخی کردم .بهم سر بزن اپم با یه اپ شاد.راستی گریه خوبه هفته ای ۲ یا ۳ بار نه ماهی ۲ یا ۳ بار میمیرم که اینمدت گریه نکنم .در ضمن ممنون که به فکرمی