کنکور شده بلای جونم. حتی حالا که بد یا خوب تموم شده و دیگه نمیشه کاریش کرد. ۲سال از عمرمو گذاشتم پای مذخرف ترین امتحان. الکی خودمو عذاب دادم که چی؟ میخوام چیو ثابت کنم؟ اینکه ریاضی رو میفهمم؟ اینکه فیزیکو شیمیو درک کردم؟ کی میتونه با کنکور دادن اینا رو ثابت کنه؟ واقعا کنکور ملاک هوش و فهم آدماست؟ اونای که با من توی ۱ کلاس نشستن اگه منصف باشن میدونن که لیاقتم خیلی بیشتر بود. کی فکرشو میکرد من پشت کنکوری بشم؟ هنوزم کسای هستن که بهم میگن حق تو و زحمتات بود که روزانه قبول بشی. مغرور نیستم. هیچوقت. اما عدالت رو نمیبینم. استرس و افسردگی باعث شد حقمو از کنکور لعنتی نگیرم. ۱سال موندنم خریت بود. اما اونای که منو سرزنش میکنن بگن میدونن من با چه شرایط روحی این تصمیمو گرفتم؟ وقتی همه با کنایه بهم نیش میزدن من چطور میتونستم درست تصمیم بگیرم؟ جدا چرا ندونسته قضاوت میکنیم؟ از دور و نزدیک همه تحقیرم کردن. یعنی واقعا کنکور میتونه به آدما شخصیت بده یا فهمو شعوزشونو زیر سوال ببره؟ چه عقیده ی بی خودی. گله ی من از اونایه که منو استعدادمو با رتبم میسنجن. اونایی که میگن چون درصد ریاضیش پایینه پس خنگه و ریاضیو نمیفهمه. نخیر. اگه از اونی که رتبه ی ۱ آورده فهمم بیشتر نباشه کمترم نیست. به خود خدا قسم که کنکور وزنه ی دقیقی واسه سنجیدن شعور نیست. چرا هیچکس ۱فکری به حال منو امسال من که حقمون ضایع شده نمیکنه؟ چرا؟ چرا من باید بهترین لحظه های زندگیمو با ترس و دلهره هدر بدم؟ چرا باید نگران قضاوت دیگرون باشم؟ چرا باید دلواپس باشم که ۱ماه دیگه که رتبم اعلام بشه دوباره تراژدی پارسال تکرار بشه؟ نگران باشم که دوباره همه از خانوادم تا دوست و آشنا بهم سرکوفت بزننو عذابم بدن. که اگه ما اینهمه میخوندیم دکترا میگرفتیم اما تو هیچ.... نشدی. تاره بعد از اونم باید نگران این باشم که کودوم خراب شده ای میخوام قبول بشم که همه از مکانش راضی باشن. حتی ۱ رشته ی درست و حسابیم تو غیرانتفاعی استان نیست که بخوام سر لشموهمینجا بمونمو دور نشم. کی میدونه دارم چی میکشم با این همه فکرو خیال. قسمت من از جوونی اینه. ای خدا. بازم شکرت.
کنکور جوونی ما رو ازمون گرفته
کاش در عوضش لا اقل چیزی دریافت میکردیم که ارزششو داشته باشه. مرسی.
سلام
دلم خیلی براتون تنگ شده
یه وقت نیاید به ما سر بزنیدا